از سری ابیات ناب +مسأله تغییر
لبخند تو را چند صباحیست ندیدم
یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب..
+ در مقابل تغییرِ جماعت یعنی تغییر و تحول توهر رمینه ای از زندگیم انقدر مقاومت میکنم که مگه دیگه هیچ راهی برام نمونده باشه که تغییر و بپذیرم ، بعضیا آخه رفتنین ،یا مال یه دوره از زندگین ،باید بذاری زندگی کارشو بکنه و معمولا متوجه میشیم که تو این دوره ی جدید اون قدیمیا دیگه مث قدیم بدرد زندگیت نمیخورن ، یا تو بدردشون نمیخوری که در هر دو صورت اگه بخوای رو بودنشون پافشاری کنی فقط ضربه میخوری و این حرفا به این معنی نیست که باهاشون قطع رابطه کنیم.
یا مثلا الان کارایی که توی طول روز انجام میدم خیلیاشون فرق میکنه با روزمرگی های دوسال پیشم و اولش خیلی ناراحت بودم از اینکه نمیتونم دیگه اونجوری زندگی کنم ولی وقتی دست از مقابله باهاش برداشتم یه شرایطی و اتفاقاتی به مرور زمان پیش اومد که واقعا الان راضیم و احساس میکنم این تجربه ها لازمه زندگین. خلاصه تغییر میتونه خیلی خوب باشه و همچنین خیلی بد و داستان اینه که اصن خیلی از تغییرات از کنترل ما خارجن و نهایت کاری که میشه کرد اینه که بهشون جهت داد که خیلی مهمه و تاثیر گذار..
چقدر نوشتم.. 😅
یه چند تا مساله دیگه هم بودحالا بعدا میگم ،
تا کشفیات بعدی چیز باشید✋
- ۹۵/۰۹/۲۴