بیتی در حد شعر...
پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ
سودای غمش گفتم در سینه نگهدارم
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن ها...
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن ها...
پ.ن : همون همیشگی..
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی...
یکی دیگر هستم
..
.اینجا محل بیکاری نوشت های من است . ایا همین کافی نیست که ایمان بیاوریم؟؟؟
**درباره ی من رو نیگاه کنید.***
اگه حوصله نظر دادن ندارید با اون فلش قرمزا زیر مطالب میزان بد بودن مطالب را گوشزد نمایید.
باتشکرات مربوطه، روابط عمومی وبلاگ yekidigar.blog.ir
بایگانی
- تیر ۱۳۹۹ (۱)
- خرداد ۱۳۹۹ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۱)
- شهریور ۱۳۹۸ (۲)
- فروردين ۱۳۹۷ (۳)
- اسفند ۱۳۹۶ (۲)
- مهر ۱۳۹۶ (۱)
- شهریور ۱۳۹۶ (۴)
- مرداد ۱۳۹۶ (۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۱۵)
- خرداد ۱۳۹۶ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۲)
- فروردين ۱۳۹۶ (۱۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۸)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵)
- دی ۱۳۹۵ (۸)
- آذر ۱۳۹۵ (۲۳)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱)
- تیر ۱۳۹۵ (۱)
- خرداد ۱۳۹۵ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۲۱)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱۸)
- اسفند ۱۳۹۴ (۲)
- بهمن ۱۳۹۴ (۱۴)
- دی ۱۳۹۴ (۴۸)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۸)
- آبان ۱۳۹۴ (۳۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۳۵)
- شهریور ۱۳۹۴ (۳)
آخرین مطالب
-
۹۹/۰۴/۲۰دایالوگ
-
۹۹/۰۳/۰۲بعد از ظهر شغالی
-
۹۸/۰۶/۱۷خاطرات یک بچه
-
۹۸/۰۶/۰۳مرا بخاطرت نگهدارر
-
۹۷/۰۱/۱۰من باهارم تو چی؟
پیوندهای روزانه
پ.ن : همون همیشگی..
خیلی قشنگ بود
مرسی
پاسخ:
خواهش :)
خواهش :)
یاد این شعر افتادم:
دیدی دلاکه آخر پیری وزهد و علم با من چه کرد دیده معشوقه باز من...
دیدی دلاکه آخر پیری وزهد و علم با من چه کرد دیده معشوقه باز من...
پاسخ:
اگه میشه کاملشو بفرستین
نشنیدمش :((
اگه میشه کاملشو بفرستین
نشنیدمش :((
خیلی قشنگ بود انصافاً ...
پاسخ:
لطف دارین شما انصافا.. :)
لطف دارین شما انصافا.. :)
ز رنگ گونه ی زردم چو روز گشت هویدا....
اگر چه راز دل خود زچند گونه نهفتم..
پاسخ:
زیبا. :)
زیبا. :)
همون همیشگی یعنی شما الان بهصورت رمزی حرف زدین ؟O_o
پاسخ:
خخخخ نه الان لاتی حرف زدم :)
خخخخ نه الان لاتی حرف زدم :)
عاشق نیستی دیگه:)
پاسخ:
شما هستی؟؟؟
شما هستی؟؟؟
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
غماز بود اشک و عیان کرد راز من...
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh400
پاسخ:
عاااااالللللللللللیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ممنونم :)
عاااااالللللللللللیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ممنونم :)
خییییییییییلی گشنگ بود
پاسخ:
:)
:)
قشنگ بود:)
پاسخ:
ممنونم :)
ممنونم :)
اگه شاعرش خودتی : خیییییلی خوب بود آفرین :)
اگه شاعرش خودت نیستی: عامو ولمون کن!!!
+ همون همیشگی ؟!!!!! یعنی حال یه کپی پیست هم نداشتی؟!!! در این حد؟!!!!
پاسخ:
من اگه شعر به این خوبی گفته بودم دیگه کسیو تحویل نمیگرفتم :))))))))))))))))))))
بخدانداشتم :(
من اگه شعر به این خوبی گفته بودم دیگه کسیو تحویل نمیگرفتم :))))))))))))))))))))
بخدانداشتم :(
ما راز غمت به کس نگوییم
اگر بوی جگر سوخته رسوا نکند
پاسخ:
اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکند .....................................................................
اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکند .....................................................................