تو همشو داری و من همشو ندارم ، یعنی هیچیشو ندارم، ولش کن ، عاشقی هم دل خوش میخواد...(یخورده قاطی پاتیه این پست ببخشید )
1.این داستانو تموم میکنم ، موهات مبارک این دنیایی که تو رو توخودش داره من میرم سماقم رو میمکم :|
2.خوب که بهش فکر میکنم میبینم حمید طبسی نمره الف دوره کاردانی ، کسی که کمترین رابطه رو باهاش داشتم ، بیشترین چیزا رو بهم یاد داد.
یه آدم آروم که زندگی رویایی نداشت ،یه وقتایی تو سوپر مارکتی کار میکرد برا کمک خرجیش ، مث بچه دبیرستانیا صورتش الکی جوش میزد ،کلاسا رو تا جایی که جا داشت غیبت میکرد و خیلی از چیزای دیگه .. .یادمه بازی بیخ دیواری رو خودش و صادق چوپانی یادم دادن :دی .
الان که فکر میکنم میبینم با همه اینا اتفاقا زندگی رویایی داشته یعنی خیلی به چیزایی که علاقه داشت اهمیت میداد مثلا اتاقش پر عکس های وسط مجله ماشین بود ، عاشق ماشینای خفن بود یادمه ترم یک تو وابگاه، یه سری رفتم تو اطاقش انقدر عکس ماشینای خفن داشت که سقف رو که توسط بچه هی اطاقشون سوراخ شده بود (یه سوراخ گنده که وقتی طرف خواسته بود از روی تخت دوطیقه بلند شه سرش خورده بود به سقف ، قشنگ سقفه سوراخ شد از بس که بد ساخته بودش اون پوفیوز) یه سوراخ اندازه نصف کله طرف رو روش از اون عکسا چسبونده بود که معلوم نشه :دی
یا ترم 4 داده بود تو برگه A3 انتشاراتی دانشگاه براش چند تا عکس ماشینای خفنو رنگی چاپ کرده بود . اوقات بیکاریش هم مینشست گاهی وقتی عکس ماشین میکشید. ترم یک یه عکس لامبورگینی صورتی برا استاد فیزیک پیش کشید برد سر امتجان بهش بدش ، نیومد استاد فکر کنم بعدا بهش دادش یا یه همچین چیزی. عکس لامبورگینیه همونه که اول دیدین :)
ولی چیزی که واقعا جای تحسین داشت تو این آدم این بود که با تمام مشکلات و چیزایی که پیش میومد کنار میومد وخیلی ریلکس درسشو میخوند ... نقاشیشو میکشید... و زندگی میکرد.
واین یک بیت :
گر نکوبی شیشه م را به سنگ / هفت رنگش میشود هفتاد رنگ..
پ.ن: مهم نیست کی میخوابی مهم اینه باید کی بیدار شی..
- ۹۴/۰۹/۰۵
چه قشنگ.