نام دیگر من شعر است
شهیار قنبری میگوید : شعری که سالها ناتمام بماند چیزی کم دارد
خوب میدانم :اولین شعر به تمسخر گرفته ات میشوم
میدانم تو جنبه خوبی زیاد را نداری..
و من جنبه ی شوخی....
یکوقت دیدی جایم را با کیسه بکس آویزان شده در اطاق عوض کردم...
+الان گندم میگه دوباره بهت امیدوار شدم :))
میدانستی که خسته از تمام کلیشه ها هستم؟ مثلا چیپس را دیگر دوست ندارم با طعم های فلفلی و سرکه ای و جعقری و ...
دوست دارم چیپس را باطعم دست هایت بخورم...
ستاره ها را دایره ای تصور کنم..
صبحانه نان با پیاز حتی...
و شاید در اولین مصاحبه ام با تلویزیون با دمپایی ابری و عینک ریبن ظاهر شدم
یا شاید در آغازِ اولین سخنرانیم یک جک قدیمی تعریف کردم..
ودر حالی که تو را میان جمعیت نشان میدهم بگویم: ببینید دقیقا شبیه این چیتوز :)
every morning remind every things allowing you to survive and continue
هر صبح (به خودت) یادآوری کن چیزهایی رو که باعث میشه زنده بمونی و ادامه بدی...
+ترجمه ها درسته؟
+از اساتید انگلیسی خوان خواهش میکنیم بگن که آیا توی گرامر و برگردان اشکالی هست ؟
وقت چوب خوردن است
ومن با تمام وجود میپذیرم
مرا فلک کن آنقدر که نتوانم روی پاهایم راه بروم
قرار است امروز تمام شهر را پیاده روی کنم با اهنگی از داریوش
و یک بطری آب
شاید با همین ها به شهری دیگر رفتم
و شاید به جیبوتی...
چوب انار بهتر است ، تمام تلاشت را بکن...