بیام ببافومت..
مرا بافت...
#یکی دیگر#
خدای من این روزها اما رنگ همین تیرگی های دلنشینی است
که باعث میشود حتی سیاه ترین روزهای زندگی را با عینکی از عشق ببینم
مثلا : مشکی رنگ عشقه/مث رنگ چشای مهربونت...
خدا است دیگر...
+ maaan.blog.ir ممنونم که به فکر بودید من اصلا حواسم نبود.
آدرس خونشو خوب بلده
امّا فقط وقتی به خونش میرسه
که توی قصه هات جایی برای موندن نداشته باشه.
#خودم#
در حاشیه ام دقیقا زیر نوشته ی مارک دفتر ریاضیت
هربار که ورق میزنی قسمتی از سرنوشتم رغم میخورد.
شنیدم که میگفتی از ریاضیات متنفر شده ای...
به من ربطی ندارد اما حداقل آتشش نزن , لازم میشود...
#علیرضا حاصل زاه#
وقتی که با برادرم سر یک کاسه ماست دعوا کردیم . ماستی که برایش نیاوردم و او تا سالها بامن لج بود فهمیدم که معلم دوم دبیرستانمان گرچه میخندید ولی شوخی نمیکرد که : از ماست که بر ماست...
#یکی دیگر#
تو که نیستی من هم نیستم انگار
من که رفته ام تو هم که نیستی اینبار
تو که نیستی ، من هم که رفته ام انگار
شهر پرشد از نیستند و رفتند و ای کاش و انگار....
#یکی دیگر#
+وقتی زیاد پست میذارم اگه کیفیتش پایینه ببخشید .
+فکر کنم دلیلشو هم خودتون تو جریان هستید...