بعد ظهر امروز هم...
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ
و اینک پیرمردی جوان با لبخندی گریه آمیز برای به دنیا آمدنش و برای تمام شادی های غمگین زندگی اش فاتحه ی بندری میخواند.
+و نفس زنان نفس را در سینه حبس میکند شاید این خرس پیر یا به قول آن یکی این پیرزن هزار داماد دست از سرِ کچلِ پرمویش بردارد..
- ۹۴/۱۰/۲۴