خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی...

یکی دیگر هستم

لوگوی یکی دیگر

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی...

..

.اینجا محل بیکاری نوشت های من است . ایا همین کافی نیست که ایمان بیاوریم؟؟؟

**درباره ی من رو نیگاه کنید.***


اگه حوصله نظر دادن ندارید با اون فلش قرمزا زیر مطالب میزان بد بودن مطالب را گوشزد نمایید.

باتشکرات مربوطه، روابط عمومی وبلاگ yekidigar.blog.ir

لوگوی یکی دیگر

نصف شبی به یاد قدیم

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۳ ق.ظ
برای خویشم مینویسم همان خویشی که هیچوقت در بچگی املایش را اشتباه ننوشتم و در بزرگسالی انشایش را . درست نوشتم تابستان را چگونه گذراندم ولی وقتی خواندمش ترجیح دادم نداند چگونه گذراندم

نامزدش هم میتونه بنویسه ، البته اگه وب داشته باشه

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ب.ظ
اگه از طرفدارای رپ بودم بالای وبلاگ مینوشتم: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن هست...

وقتی که دوستان میخوان مضمون حدیث رو برسونن <3

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ
*الکار مخفی بهتر* ("ر" اولی با ضمه خوانده شود، "ی" با تنوین ضمه خوانده شود و "ر" دومی با علامت سکون). + معنیش هم بماند... ;-)

از جملات قصار ...

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۹ ق.ظ
تو دنیایی که آفسایدامون رو هم خطا میگیرن دیگه چه انتظاری داری؟ (علیرضا آزادمهر)

زجر؟ :-)

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ق.ظ
زندگی زیباست به شرطی که زیبا. زجر کشیدن را بیاموزیم

این داستان واقعیست :-)

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ب.ظ
اومده بودن کافی شاپ تولد گرفته بودن آخرش دختره داد یکی ازش یه عکس بگیره یکی از پسرا اومد دیدش ، گفت : فردا امتحان انتگرال داری اومدی عکس میگیری؟/یهو آهنگ به اونجاییش رسیده بود که فرشید امین داشت میخوند: فردا رو چه دیدی ، فردا رو چه دیدی ...

الکی مثلا ماهم بلدیم :-)

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ
بیا و آتشم بزن . بیا تا در تو محو شوم. بیا تا کسی نفهمد من خاکستر شده ام درحالی که آتشت مرا سرخ نگه میدارد. لپ های خاکستریم گل می اندازد... .

"به قول" نوشت

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ب.ظ
به قول اون مادری که به پسرش گفت: شب درازه و تو هنوز نشاشیدی... 0:)

داشت میبارید ...

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ب.ظ
داره میباره بارون و تو نیستی.(بعضی شعرا بقیش اضافیه . مث این :-)

خبر دارد که خبر نداریم...

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ
زمان میگذرد ، از هیچ خبر ندارم ، گاهی هیچ از من خبر ندارد، هیچگاه از هم خبر نداریم ، او از ما خبر دارد، از من و کسی که هیچ از هم خبر نداریم. آه از این بی خبری ...