الان داشتم یه موضوعی مال قبلا رو تو تلگرام دوباره نیگا میکردم ،وقتی داشتم ازش خارج میشدم یه آهی کشیدم و با خودم گفتم:
آخ ،چقدر امید داشتیم...
*موضوع عشقی نبود 😊
+فقط،خدانکنه دوسال دیگه هم مجبور بشم همینو بگم..
بله، از اطاق فرمان اشاره میکنن که وبلاگ نویسان در حال ترک لونه هاشونن..
نرید خب 😞
کلن یه گونه از انسانها فقط میتونن هرروز درمورد همون روز و روز های گذشته و آینده و دغدغه هاشون بنویسن درحالی که هیچوقت نه تکراری باشه و نه تموم بشه که اونم یه گونه ی وبلاگ نویس هست که هستن پس بچه خوبی باشید و نرید
قبل از اینکه وبلاگ بیاد پریشان نویسی داشتیم تو زبان فارسی؟ 😁
یا مثلا خسته نوشت / دردانه نوشت / کلافه نویسی و...
+روزا به اندازه کافی سرد هستند ، تو دیگه سرد نباش..
+شماره فلان که موفق به تماس باهاش نشده بودم الان تو دسترسه 😐
+ اینم که هی داره میخونه "ته جدولم استون ویلا هه"
گاهی وقتا هم هم هست دو روز که میگذره انقدر هیچی نمیگی ،همش او پشت زیر گلوت انبار میکنن میشن بغض ،
+واینکه
دارد دیر میشود و
این جوان ،پیر میشود و
طرقه ی مست ،دلگیر میشود و
باز هم دیر میشود و دیر میشود و دیر میشود و...
َسَرِ آمدن نداری (./؟/...)
نشستم یگوشه ، با زحمت و جنگیدن دارم ریشامو بزرگ میکنم ...
شما چجوری همه نظراتی که میدین رو جوابشو تو وبلاگا دنبال میکنین؟
اصن کی میفهمین کی جواب داده؟
ببینید مثلا صدتا وبلاگ دنبال شده دارید ،یه روز پنجاه تاشون مطلب میذارن و شما برا سی تاشون نظر میذارید ،
سی تا وبلاگو از هرچند دیقه یه بار ریلود میکنین؟ راه دیگه ای نیست؟
من اکثر وقتا باگوشیم و خیلی این کار وقت گیره...
اگه کاریش نمیکنین فکر کنم باید برم جاوا و یه مشت برنامه نویسی یادبگیرم یه برنامه ای چیزی براش بنویسم ،خیلی وقت گیره 😞
یه بچه هیئتی معتقد به فرگشت (تکامل)
یه پسر ریشو با شلوار کتون و کتونی آبی و سویشرت خاکستری با هنذفری و کلاه قرمز
یکی که صب قهوه میخوره و شب جوشونده ی چایی کوهی
یکی که تو باشگاه سیگار میکشه
صب زود از خواب پا میشه شب دیر میخوابه
یه بلاگر آماتور پر از حرف که پست نمیذاره...
یه مرد که عاشق هیچکسی هست
یه پارادوکس که هیچکس نمیخونش...
وقتی همش منه و هیچکدومش من نیستم ...