خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی...

یکی دیگر هستم

لوگوی یکی دیگر

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی...

..

.اینجا محل بیکاری نوشت های من است . ایا همین کافی نیست که ایمان بیاوریم؟؟؟

**درباره ی من رو نیگاه کنید.***


اگه حوصله نظر دادن ندارید با اون فلش قرمزا زیر مطالب میزان بد بودن مطالب را گوشزد نمایید.

باتشکرات مربوطه، روابط عمومی وبلاگ yekidigar.blog.ir

لوگوی یکی دیگر

باز حالمو نمیتونم توضیح بدم . حتی این شعر هم ....

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷ ق.ظ


متنفرم از تمام عکس های که با هم نگرفتیم..

و از تمام ساعت هایی که وقت بودن با تو را نشان نمیدهند


#علی رضا حاصل زاده#



من به نظرات دیگران احترام میذارم..

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ب.ظ

الان که گذاشتم ریشام یخورده بزرگ شدن ، نظر هرکی رو میپرسم  یا میگه بزنش یا سکوت میکنه..

.

.

.


.

.

.

..

.

.

منم به احترام اونایی که سکوتو رعایت کردن نزدمش :)))))))))))))))


پ.ن: بی مزه بود میدونم

پ.ن2: الان پشیمونی از اومدن اینجا میدونم

پ.ن3: اشکال نداره بعدا تلافی کن....

پ.ن4: اصلا اگه میخوای در جوابم برو لامپو خاموش کن :)))

من که...

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۹ ب.ظ


که مانده ام تنها زیر بارانی...






      خورشیدم آرزوست یا ماه تابانی.

                   #علی رضا حاصل زاده#

خر بیار و بار کن..

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

از لبانش این همه عشوه که ریزد، خر بیار و بارکن

رند لولم توی فنجان فالکی زد ، خر بیار و بارکن

ما به شوخی دلبری شیرین سخن میخواستیم

آنور دنیا رخش بنمود! یا ایزد ، خر بیار و بار کن

بازیکن تیم نمیدانم کجا روزی عاشق گشت آنهم از قضا

توپ را بیرون از یک گل خالی زد ، خر بیارو بارکن

نیچه دوران جوانی را به دنبال حقیقت گشت

اما آخرش دیوانه شدو ساز میزد, خر بیار و بار کن

بیدار چو گشتند همه شهر ,خواب رفتیم و خوابید

و بترسید از آنروز که برخیزد , خر بیارو بار کن...


         #خودم#


پ.ن:از تمام صاحبنظران , کارشناسان, وبلاگ نویسان, اونایی که الکی دارن ول میچرخن تو این وبا و عموم مردم شریف پرور دعوت میشود که نظراتشونو در مورد قافیه, عنوان , وزن, وزن عروضی, وزن اجتماعی, سنگینی جملات و غیره در قسمت نظرات ، نظر کنند

 پ.ن 2: تصحیح شد.

شعری در کافه...

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

این ناله ها قدیمیست

.

.

.

.

.

.

.

.

          خودکار نمی نویسد.....



                      " آرش بدلی "

با تشکر از پلاک7 عزیز که وبلاگ ما رو صاحب لوگو کردن.   pelake7.blog.ir

دیشب نخفت اوباش...

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۵ ق.ظ

پرویز به فکر لیلاش

دیشب به کام مهتاش

زاهد نخفت دیشب

دیشب نخفت اوباش

امروز ناهار نذری

حلیم و نان با آش

یک عصر تلخ دیگر

امروز نیاد، آی کاش...

 هوای هیچ دارم

شاید فقط، یک شاش..

حال سخن ندارم

هیچی نگوفقط ، باش؟



ای میوه ممنوعه

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ

ای میوه ی ممنوعه


نمیدانم کی می آیی و با کارهایت دل مرا خون میکنی

تازه اگر بگذارند این نامردمان که خودت مرا آزار بدهی


ومن عصبانی از کارهایت بر رویت دا... نه ، صدا در گلو خفه میشود

و من با دیدن چهره  معصومت تمام چیزها را فراموش کنم

و دست در جیب برده، سیگاری آتیش کنم و با دیدن چهره ات دوباره آرام ...




آدم های اینچنین..

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ق.ظ

همیشه وقتی تنهاییی در را باز میکند و صامت مینشیند در کنار من

برایش یک لیوان چای میریزم و با هم سکوت میکنیم..


ولی یک شب با او درد دل کردم که: ای تنهایی ، ای یار دیرین مرا با این جماعت نگذار...


و در این هنگام، این تنهایی صامت

مرا به آغوش کشید...


"علیرضا حاصل زاده"

ارجاعتون میدم به جمله پایین..

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ




کریم به خدا تو مسلمون نیستی... ::(