شعری از: حضرت حافظ...
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر/سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم/طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم/غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم/قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را/یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه/شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس/تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
+هرچی خواستم بیت هایی که جالب نیستن رو نیارم نشد ، لامصب هر بیتش یه دنیایی از معنیه...
+ حد اقلش میخونمتون اگر هم نظر نمیدم ...
+ امروز وقتی که باید بیدار میشدم ، نشدم و ساعت 8 صبح تا 6 بعدظهر کلاس داشتم هیچکدومو حاضزی نخوردم :( پس نتیجه میگیریم هنوز بایستی پانویس ثابت رو تحمل کنید :))
+ دیگه نمیرم اینستاش......
+ میخوام برا ارشد بخونم برا شریف البته تهران هرکدومو بیارم عالیه ولی شریف لامصب اسمش دهن پر کنه :) ، تصمیم قطعیه و از حالا یه پانویس ثابت هم اضافه میشه = "در راه شریف"
پ.ن ث1:مهم نیس کی میخوابی مهم اینه کی باید بیدارشی
پ.ن ث2:در راه شریف..
- ۹۴/۰۹/۲۳
جا واسه خیلی تفسیر داره
خیلی
+ ای داد بی داد...